بیـــ قــافـیــه هـای بـا مخــاطـبــ مـن

با دیدنت زبان دلم بند آمدست شاعر شدم که لال نمیرم فقط همین

می‌خواهم عکسی ... (تقدیم به ...)

می‌خواهم عکسی بگیرم
از شکلِ دستانت
از صدایِ دستانت
از سکوتِ دستانت
کمی پیشِ رویم می‌نشینی
تا عکسی محال بگیرم؟

[ 8 / 4 / 1392برچسب:,

] [ 1:0 ] [ دخـــتـــر کـــاغــذی ]

[ ]

یادم آمد هنـوز ...

یادم آمد هنـوز

شعــری برای موهای َت

تمــام نـکرده ام

. . .

چرا کهــ هربار

در پریشــانی اش

خود گـم شــدم . .

[ 8 / 4 / 1392برچسب:,

] [ 1:0 ] [ دخـــتـــر کـــاغــذی ]

[ ]

..و رسالت من ...

..و رسالت من این است که دو استکان چای داغ را ازمیان دویست جنگ خونین به سلامت بگذرانم تا در یک صبح بارانی چشم در چشم با خدای خویش نوش کنم.

[ 8 / 4 / 1392برچسب:,

] [ 1:0 ] [ دخـــتـــر کـــاغــذی ]

[ ]

هـِی کـآفـِهـ چـِی... (تقدیم به ...)

هـِی کـآفـِهـ چـِی...

دَستــور بـِدِهـ ســیــگـ ـآر بیـآورنـَد وَ پـآسور.......

مَردها را هـَم درو میزَم جمع کن {شـآیـَد} غیـرتی شد

و بـــرگشــت..

[ 8 / 4 / 1392برچسب:,

] [ 1:0 ] [ دخـــتـــر کـــاغــذی ]

[ ]

هی فلانی! ...(تقدیم به ...)

هی فلانی!

دیگر هوای برگرداندنت را ندارم…

هرجا ک دلت میخواهد برو…

فقط آرزو میکنم وقتی دوباره هوای من ب سرت زد،

آنقدر آسمان دلت بگیرد ک با هزار شب گریه چشمانت،

باز هم آرام نگیری…

و اما من…

بر نمیگردم ک هیچ!

عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع میکنم،

ک نتوانی لم دهی روی مبل های راحتی،با خاطراتم قدم بزنی!

[ 8 / 4 / 1392برچسب:,

] [ 1:0 ] [ دخـــتـــر کـــاغــذی ]

[ ]